۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

گزارشي از عمليات استشهادي پيشين سرباز از زبان يكي از جوانان منطقه

عمليات استشهادي پيشين تاثيرات عميقي بر مردم بلوچستان گذاشته است و در هر محفلي سخن از ايمان و اخلاص و شجاعت شهيد عبدالواحد محمدي بحث مي شود و در تمامي بلوچستان سخن از اين است كه شهيد قبل از عمليات تمام سعي خود را كرده است تا مردم عادي را از صحنه عمليات دور كند او بي پروايانه از مردم خواسته كه محل را ترك كنند مردم پيشين مي گويند شهيد لحظاتي قبل از عمليات تعدادي از كودكان را در محل حاضر بودند با روشي خاص از محل دور كرده است و از آنان پرسيده است كه چرا به محل آمده اند آنها مي گويند براي ديدن شوشتري و شهيد به آنها مي گويد شوشتري را بگذاريد و برويد با شترهاي خارج از محل بازي كنيد.
طبق گزارشهاي مردمي شهيد قبل از عمليات به چند تن از بلوچهاي حاضر در جلسه گفته است بروند ماشين هاي خود را در محل خوبي پارك كنند تا بچه ها بر ماشين ها خط نكشند و شهيد باز هم هنگام عمليات با صداي الله اكبر به پيشواز شوشتري رفته است و با سرعت خود را به شوشتري رسانده است و خود را منفجر كرده است و او با تكبير گفتن خواسته است مردم را از صحنه دور كند و اين عمق مردم دوستي و انسانيت شهيد را به نمايش مي گذارد كه حتي انجام عمليات را به خاطر حفظ مردم به خطر مي اندازد اما قدرت خداوند او را همراهي مي كرده است و او با موفقيت عمليات را به اجرا مي گذارد.
يكي از اهالي منطقه كه نماز فجر را در مسجد خوانده است در مورد عمليات چنين گزارش مي دهد: صبح زود به مسجد رفته بودم كه يك فرد ناشناس را در مسجد ديدم كه با پرودرگار راز و نياز مي كند و چنان دعا و نيايش مي كند كه گويا از پروردگار چيزي مي خواهد.او لباس سفيد و زيبا بر تن داشت كه بر جذابيت چهره نوراني اش افزوده بود و چنين مي نمود كه گويا آماده عروسي است كه همه اين اوصاف من را شگفت زده كرده بود و در ذهنم هر فكر وچود داشت جز اينكه وي ساعاتي بعد مي خواهد خود را در ميان متجاوزان ستمگر گجر منفجر كند زيرا كه آثار چنين كاري هرگز در وي ديده نمي شد و آرامش و اطمينان كامل در چهره اش مشهود بود و او فقط التماس و زاري مي كرد و چيزي مي طلبيد و بعد دانستم كه او از پرودرگارش موفقيت در كارش را خواسته است و نصرت و مدد الهي تا آخرين لحظات او را همراهي كرد و او با موفقيت بزرگترين عمليات استشهادي در تاريخ بلوچستان را به اجرا گذاشت و سران ستمگر نظام حاكم را به درك واصل نمود.
پس از نماز من در مسجد ماندم و به او نگاه مي كردم كه باز دعا را شروع كرد و با پروردگارش به راز و نياز پرداخت و تا يك ساعت اين دعا ادامه داشت و بالاخره بعد از يك ساعت به دعا خاتمه داد و دو ركعت نماز خواند و گويا از دعايش اطمينان حاصل كرده بود و با آرامش جايگاهش را ترك كرد و از مسجد خارج شد من هم با سرعت به طرفش رفتم و از او پرسيدم كه كي است و چه مشكلي دارد كه او بدون اينكه چيزي بگويد با سخني ديگر من را از سوالم دور كرد و با من خداحافظي كرد و رفت من در آن لحظات در چهره او ايمان و صداقت و راستي ديدم و او حتي نخواست به من دروغ بگويد بلكه با روشي خاص موضوع را تغيير داد او به من گفت كه شنيدم امروز اينجا جلسه اي است و افراد بزرگي اينجا مي آيند كه من گفتم بله و او گفت نبايد مردم در چنين جلساتي شركت كنند زيرا علماي اهلسنت شركت در اين جلسات را تحريم كرده اند او با اين سخن مي خواست من را از شركت در جلسه بازدارد و من هم به جلسه نرفتم.
من كه به جلسه نرفتم كه بقيه چيزها را ببينم و شاهد استشهاد آن مرد بزرگ باشم اما مردمان حاضر در جلسه مي گويند او تا آخرين لحظات تلاش مي كرد مردم را از صحنه دور كند و به جز بسيجيها ديگر افراد را توانست از جلسه دور كند.
پايان گزارش
رژيم با دروغهاي شاخدار مي خواهد شهادت اين مردم صادق و راستگو را كه تا آخرين لحظات به فكر مردم است و دامن صداقت و راستي را از دست نمي دهد بد جلوه دهد در حالي كه راست با دروغ محو نمي شود و نمي توان با دروغ جلوي تاثير راستي و صداقت را گرفت.
تفتان بلوچ

هیچ نظری موجود نیست: