بقلم : مسیح علی نژاد
احسان! برادر نازنینم! حالا آرام بخواب که به جای تو از فردا گلوی ما و مادر است که می درد از درد. تو به کودک نازنینی مانند شده ای که روی دست همه ما و کسانی که مرگت را نمی خواستند، جان داده ای. حالا آرام بخواب و بگذار این پریشان حالی بماند برای تمامی مدعیان مسلمانی و حقوق بشر خواهی تا ببینیم آیا سردمداران یک کشور اسلامی به مرگ عادتمان می دهند یا ما آنها را به عزای اندیشه پلاسیده شان می نشانیم. وقت آن رسیده به جای آنکه تنها زنی دردمند در کردستان ایران، مادر تو باشد و مویه کند که از مرگ فرزند بی گناهش آتش به دامان می شود، تمام دنیا دلش آتش بگیرد و برایت مادری کند. تنها به این دلیل که مرگ تو عادت نشود دولتمردان دروغ ایران نیز حاشیه ای امن نیابند برای برپا کردن چوبه های دار دیگران.
دیانت من کفر من است وقتی در سرزمین متدین من، برادرم را به جرم اندیشه ای اصلا بر فرض هم اندیشه ای غلط، از دار آویزان می کنند تا وقتی بی تاب و بی طاقت، تاب خورد بر چوبه دار، آنان ایمان و اقتدار و حکومت شان مستحکم تر شود. احسان فتاحیان را نه من دیده ام و نه هیچ یک از کسانی که دور از آن خانه خراب شده ، در دنیای مجازی برایش بی تابی و بی قراری را تا خود صبح تجربه کرده اند. از کودکی و نوجوانی و تا زمانی که هنوز خودمان خوب را از بد تشخیص نمی دادیم آنقدر این کردها را وحشی خوانده اند که شاید تا خود صبح تضادی در درون همه می جوشید که مگر ممکن است یک کرد«وحشی»، چنین در دادم گربه ای ذلیل و ضیعف گرفتار آید و خورشید بر نیامده، این گربه های ریقوی شهر، برای شیر درنده، چنگ و دندان تیز کنند و سر آخر جان اش را بستانند.
نه نمی شود حتما این گربه های هار و ترس خورده یک جایی از هراس به پا خاستن کردستان غم دیده ، جا می زنند . از هراس آتشی که ممکن است بر خیزد از قومی که عمری به ما به عنوان قوم غیر قابل کنترل معرفی شان کرده اند . حتما این گربه های ولگرد بیابانگردی که چند صباحی خانه مان را به لجن کشیده اند عقب نشینی می کنند و ما و باقی اهالی این خانه غریب را به عزای برادر بی پناه مان نمی نشانند.
اما نشد، همزبانان متدین و مقتدر من چهارپایه را از زیر پای کسی که اجازه نداشت در مدرسه های خود به زبان شیرین مادری اش یک واحد ساده را بگذراند، کشیدند . ما که دستمان از همه جا کوتاه بود و هیچ از آن صحنه رنج جان دادن ندیدم . ندیدیم وقتی احسان با آن چشم های روشن اش به سمت چوبه دار می رفت چه محکم و قوی گام بر می داشت که گربه های مردنی شهر دلشان بیشتر بلرزد از این شیر رام شده در برابر مرگی که احسان آن را اشارت به حیاتی دیگر خوانده بود اگر واژه وحشی در قاموس شما برای احسان و قوم او معنی می شود به گمانم درست است؛ احسان رام مرگ شد اما رام این منادیان دروغین عدالت نشد و ایران از این سرکشان بسیار دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر